از دعا که بر می گشتند، گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم نمی انداخت. هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد. با همان حال، العفو می گفت. گریه می کرد. می گفت: «ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم می شم.»
در احوالات رمضانی حجت الاسلام شهید مصطفی ردانیپور اینچنین آمده است:
ماه رمضان را آمده بود خانه.
به علی می گفت: «امسال ماه رمضون از خدا احدی الحسنیین را خواستم؛ یا شهادت یا زیارت. »
هر شب با موتور علی می رفتند دعای ابوحمزه. هر سی شب! وقتی دعا را می خواندند، توی حال خودش نبود. ناله می زد.
داد می کشید. استغفار می کرد. از حال می رفت.
از دعا که بر می گشتند، گوشه ی حیاط، می ایستاد نماز شب می خواند.
زیرانداز هم نمی انداخت.
هنوز دستش خوب نشده بود؛ نمی توانست خوب قنوت بگیرد.
با همان حال، العفو می گفت. گریه می کرد.
می گفت: «ماه رمضون که تموم بشه، من هم تموم میشم.»
منبع: کتاب یادگاران، جلد هشت کتاب شهید ردانی پور، ص ۷۵
ثبت دیدگاه