روزه اسلام، همان طور که در سال دوّم هجرت (سال فرض روزه) سبب رسوخ صفت تقوا و پرهیزکاری و اعتیاد به حفظ رژیم معنوی و واجد فواید صحّی و روحی و اجتماعی بود، امروز نیز چنین است و هیچ تفاوتی پیدا نکرده، بلکه فواید آن آشکارتر و در بعضی قسمتها بیشتر شده است.
حضرت آیت الله صافی گلپایگانی قدس سره در سلسله نوشتارهای خود به تبیین اینکه ویژگی های منحصر بفرد ماه مبارک رمضان به عنوان عالی ترین مکتب تربیت و اخلاق می باشد پرداخته است.
﴿لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ﴾
از این جمله شریف قرآنی استفاده میشود که تعالیم، تکالیف، اوامر، نواهی و ارشادات الهی، متضمّن خیر و صلاح فرد و جامعه، و سازنده نظام و اجتماع هرچه صالحتر است.
خداوند خواسته است که امّت اسلام، خاتمه امم و امّت نمونه و امّت وسط و حامل و حامی دعوت او به عدل و میزان و توحید خالص و پرهیزکاری باشد.
از باب نمونه در تشریع روزه این مقاصد و فواید، منظور و این رسالت و صلاحیت پی ریزی شده است و اگر کمی فرصت و ضعف استعداد علمی به ما اجازه ندهد که از حکمتهای تمام احکام و تعالیم شرعیه سخن به میان آوریم و فرصت آن را هم نداشته باشیم که در تفصیلات و شرح مصالح و فواید روزه مطالعات لازمه را بنماییم، این مقدار را فرصت داریم که در جمله کریمه: ﴿لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ﴾ که در آن خداوند در پایان، حکم به وجوب روزه فرموده است، تأمّل و دقّت کنیم.
جمله ای که از آن فضیلت تقوا و نقش آن در سازندگی شخصیت مسلمان معلوم میشود.
جمله ای که در اینجا خدا در مقام بیان حکمت روزه به آن اکتفا فرمود، بیانگر آن است که محصول و میوه روزه، خودداری از مفطرات و ترک التذاذ و کامگیریهای نفسانی و تقوا و پرهیزکاری است.
متّقی و پرهیزکار، کسی است که از گناه اجتناب میکند، و اوامر و نواهی خدا را اطاعت مینماید، و به آنچه خلاف شرف و فضیلت است، نزدیک نمیشود. تقوا مشتق از وقایه است و آن چیزی است که در برابر صدمات و ضربات مادّی و معنوی حایل و حاجب و سپر قرار داده میشود. روزه داری ماه رمضان و نگاهداری این رژیم شرعی سبب حصول تقوا و تکمیل آن میگردد.
در روزه صبر و مراقبت، مخالفت با عادات، جهاد با شهوات و موارد دیگر از این قبیل، وجود دارد، که هرکدام آدمی را به صفت تقوا آراسته میسازد.
بدیهی است مفهوم تقوا و این ثمره گرانبهای روزه، محدود به دایره عبادات یا محرّمات نیست؛ بلکه تقوا مفهوم وسیع و شاملی است که شعاع آن تمام نواحی وجود شخص را نورانی و نسبت به تمام تکالیف شرعیه از عبادات، معاملات، اجتماعیات، سیاسیات و آنچه در سازندگی شخصیت اسلامی موثّر است، او را عهده دار و مراقب میسازد و باعث میشود که شخص از شاهراه شریعت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم قدم بیرون ننهد و امانتی را که به اقرار شهادتین و ایمان به معنای «رَضِیتُ بِاللهِ رَبّاً وَبِمُحَمَّدٍ نَبِیاً وَبِالْإِسْلَامِ دِیناً وَبِالْقُرْآنِ کتَاباً وَبِالْکعْبَهِ قِبْلَهً وَبِأَمِیرِ الْمُومِنِینَ وَأَوْلَادِهِ الطَّاهِرِینَ أَئِمَّهً» عهده دار حمل آن شده، حفظ نماید، و در آن خیانت نکند؛ و از اینجا پاسخ یک پرسش روشن میشود.
پرسش این است که:
آیا اسلام میتواند در این زمان هم مسلمانان را به حرکت و ترقّی راهنمایی کند؟ و آیا اسلام در تحریک مسلمانان، قدرت گذشته را دارد؟
آیا مسلمانان اگر در امور خود از تعالیم اسلام الهام بگیرند و تکالیف شرعیه را سرمشق خود قرار دهند، میتوانند در عصر حاضر نیز مشعلدار علم، تمدّن، اخلاق و آزادی باشند و بشریت را از این سقوط عجیب و خطرناک و فقر معنوی و بی تقوایی نجات بخشند؟
جواب این است که: یقیناً میتوانند.
قطعاً اسلام استعداد این تحریک را داراست؛ و هیچ تفاوتی در جهت صلاحیت اسلام بین امروز و دیروز نیست و همان طوری که دیروز عالیترین تعالیم و برنامه ها، تعالیم اسلام بود، امروز و فردا و آینده تا هر زمان و هر عصر عالیترین تعالیم، تعلیمات اسلام است.
روزه اسلام، همان طور که در سال دوّم هجرت (سال فرض روزه) سبب رسوخ صفت تقوا و پرهیزکاری و اعتیاد به حفظ رژیم معنوی و واجد فواید صحّی و روحی و اجتماعی بود، امروز نیز چنین است و هیچ تفاوتی پیدا نکرده، بلکه فواید آن آشکارتر و در بعضی قسمتها بیشتر شده است.
عقیده توحید و یگانه پرستی که اساس تعالیم و هسته مرکزی دستورات و هدایت این دین حنیف است، همان طور که در گذشته سبب اتّحاد، اتّفاق، برداشتن فاصله ها و الغای امتیازات موهوم و بشرپرستی بود، امروز نیز چنین است؛ و یگانه راه علاج این همه بیماریهای اجتماعی و استعباد خلق الله، فقط عقیده توحید اسلام است.
تفاوتی که ما با آنان داریم و خصلتی که آنها را صاحب آن همه افتخار و عزّت و سربلندی ساخت؛ و فقدان آن ما را گرفتار این همه عیوب و نواقص اجتماعی، اخلاقی، سیاسی و زبونی و ضعف قرار داده، التزام آنها به احکام و تعالیم اسلام بود. آنان گفتن شهادتین را سپردن سند محکم برای عمل به لوازم و آثار آن دانسته و تخلّف از مقرّرات و شرایط این سند را آسان نمیشمردند؛ درحالی که ما، مثل این است که با گفتن شهادتین، وظیفه و تکلیفی را ـ که از این اقرار به عهده ما میآید ـ احساس نمیکنیم.
آنها معنای شهادتین را باور کرده و دستورات قرآن را ضامن سعادت دنیا و آخرت و سرپیچی و تخلّف از آن را عین بدبختی، ضرر، خسارت و بلکه هلاکت میدانستند و همانگونه که ما از سمّ کشنده اجتناب میکنیم، آنان از محرّمات پرهیز میکردند، و همان طور که ما برای منافع و مقامات دنیوی میکوشیم و هر رنج و زحمتی را در راه دستیابی به آن تحمّل میکنیم، آنان در ادای واجبات کوشا، و رضای خدا را با بذل مال و جان خریدار بودند. آنها به سخنان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و رسالت آن حضرت، چنان ایمانی داشتند که اطاعت از اوامر او را عین رستگاری دانسته و سستی و مسامحه را کنار گذاشته بودند.
قرآن را برای عمل، و سخنان پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را برای پیروی فرا میگرفتند، و عقیده داشتند که قرآن فقط برای خواندن و نوشتن نازل نشده و احادیث فقط برای این که در سینه محدّثین و صفحات کتب ثبت و ضبط شود، وارد نگشته است.
یگانه یا مهمترین موردی که اجتماع اسلامی را از اجتماع جاهلی جدا میساخت، التزام مسلمانان به عمل بود و این یکی از مهمترین عللی بود که مشرکان را به آن جنگها وادار کرد.
مشرکان دریافتند که اسلام به لفظ اکتفا نمیکند و پس از شهادتین، نوبت انجام فرایض، اطاعت و پیروی از خدا و رسول و ترک اخلاق ذمیمه و کردارهای نکوهیده است؛ ازاین جهت از تلفّظ این دو کلمه طیبه که متضمّن خیر و سعادت دنیا و آخرت است، خودداری داشتند و اگر مثل زمان ما اسلام از مسلمانی جدا بود و از آن گفتار، کرداری نمیخواستند شاید صلحی بین مسلمانان و مشرکان برقرار میشد و غزوه بدر، احد، احزاب و… پیش نمی آمد.
اگر اسلام رضایت میداد که آنان به زبان، شهادت به توحید دهند، ولی عملاً بتها را بپرستند و دختران را زنده به گور کرده و زنا، قمار، میگساری، ربا، خونریزی، سرقت، ستمگری و سایر معاصی را مرتکب شوند و نماز، روزه، زکات، حج و دیگر فرایض اسلام را ترک نمایند، میان کفر و شرک و توحید و جامعه اسلامی و اجتماع جاهلیت، این همه فاصله نمی افتاد.
امّا اقرار به زبان کافی نبود و علاوه بر گفتن شهادتین، به طور جدّی و موکد موظّف بودند که به احکام شرعیه عمل کنند و عضویت در اجتماع اسلامی، بدون التزام به رعایت احکام ـ اگرچه به ظاهر باشد ـ امکان نداشت.
اسلام با اعمال و روش دوره جاهلیت، با بت پرستی و کفر، با فحشا و منکرات، با روابط نامشروع زن و مرد، با بی حجابی و بی عفّتی، با بی عدالتی، با دروغ و خیانت، با زورگویی و استبداد زمامداران، مبارزه را آغاز کرد و این اعمال در جامعه مسلمانان آن روز، با اسلام و تسلیم مغایر بود؛ ازاین رو، به مجرّد اینکه در هر موضوع آیه ای نازل، و دستوری صادر میشد، فوراً اجرا میگردید.
وقتی آیه حرمت خمر نازل شد، خمهای شراب را روی زمین ریختند و شراب سازی و می فروشی ممنوع شد.
وقتی حرمت ربا اعلام شد، رباخواری متروک، و قرض الحسنه رایج گردید. هنگامی که آیه وجوب روزه ماه رمضان نازل شد، همه با شور و شعف به اطاعت فرمان خدا کمر بستند. و چون آیه حجاب نازل گردید، حتّی یک زن مسلمان نیز بی حجاب نماند. هنگامی که فرمان جهاد میرسید، شهادت را رستگاری و سعادت میشمردند و اگر به آن نایل نمیشدند، ناراحت میگشتند.
آنان با آنکه در آغاز تشریع این تکالیف، به آن انس نداشتند، چون شهادتین را برای عمل، به زبان میآوردند و به این گواهی خود احترام نهاده و خود را متعهّد میشمردند، فوراً اجرا میکردند.
امّا گویا ما شهادتین را برای عمل، به زبان جاری نمیکنیم و خود را در برابر این گواهی بزرگ و پر از خیر و برکت متعهّد و ملتزم نمیدانیم.
بلندگوی مساجد، رادیوهای شهرها و کشورهای مسلمان نشین در اوقات نماز، نوای خوش اذان سر داده و به توحید و رسالت، شهادت میدهند؛ امّا مجامع، محافل، کوچه ها، خیابانها، بازارها و مدارس، عملاً این شهادت را نمیدهند.
واقعیت این است که فرق اجتماع ما با اجتماع جاهلی این است که آنها کلمه اسلام را بر زبان جاری نمیساختند و ما شهادتین را میگوییم و بعضی تکالیف عادی و اخلاقی را انجام میدهیم؛ ولی به طورمطلق به لوازم آن پایبند نیستیم. قرآن را کتاب دینی خود میدانیم؛ امّا در مظاهر عمده اجتماعی با آنها که قرآن، کتاب، و اسلام، دین آنها نیست فرق زیادی نداریم.
اگرچه در عصر رسالت و صدر اسلام هم افراد منافق ـ که به زبان اظهار اسلام میکردند؛ ولی در عمل با اسلام مخالفت داشتند ـ بسیار بودند؛ ولی افراد ملتزم به آداب اسلام و کسانی که منبع تصوّرات، افکار و آرا و اعمال اجتماعی و سیاسی آنها «اسلام» بوده و شخصیتی کاملاً اسلامی داشتند نیز موجود بودند. علاوه براین، قرآن و حدیث و به طورکلّی قوانین اسلام، مرجع و مصدر امور عموم بود و کسانی که تخلّف میکردند، متخلّف از کتاب و سنّت و قانون دولت و حکومت شناخته میشدند.
مطابق آنچه در تاریخ مطالعه میکنیم در عصر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برنامه کار این چنین بود که اقرار به شهادتین از اطاعت اوامر و نواهی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تفکیک پیدا نکند و حتّی منافقین هم ملتزم به حفظ ظواهر آداب شریعت بودند و اگر کسی تخلّف میکرد، مثلاً مرتکب سرقت، زنا، میگساری و یا قمار شده، و یا از شرکت در جهاد خودداری مینمود، او را با حد یا تعزیر شرعی کیفر میدادند و چه بسا که در بعضی موارد وی را مرتجع و مرتد میدانستند و در بعضی موارد، در مذمّت و نکوهش او آیه وارد میشد؛ چنانچه برحسب تفاسیر، نزول آیات ۷۵ تا ۷۸ سوره توبه:
﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّٰهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَکونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ … ﴾
امتناع «ثعلبه بن حاطب» از ادای زکات بود.
هرگاه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمانی یا وعده ثواب و اجری در انجام عملی میداد، زن و مرد در به جا آوردن آن از هم پیشی میگرفتند و مانند زمان ما نبود که هرچه مصلحین، دعوت به اعمال خیر بنمایند، اثر نبخشد.
به طور نمونه این داستان را بخوانید:
داستان ابی الدّحداح
در شأن نزول آیه شریفه:
﴿مَنْ ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللّٰهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کثِیرَهً﴾؛
«کیست آن کسی که به[بندگان] خدا وام نیکویی دهد تا [خدا] آن را برای او چندین برابر بیفزاید؟».
در کتب تفسیر روایت شده است که پیغمبر اعظم صلی الله علیه و اله و سلم فرمود:
«مَنْ تَصَدَّقَ بِصَدَقَهٍ فَلَهُ مِثْلَاهَا فِی الْجَنَّهِ»؛
«هرکسی صدقه ای بدهد، در بهشت دو چندان برای اوست».
ابوالدّحداح عرض کرد: یا رسولالله! من دو باغ دارم، اگر یکی از آنها را صدقه بدهم، دو مانند آن در بهشت برای من خواهد بود؟
فرمود: بلی.
عرض کرد: مادر دحداح نیز با من خواهد بود؟
فرمود: بلی.
عرض کرد: فرزندانم با من هستند؟
فرمود: بلی.
ابوالدّحداح باغ آبادتر را صدقه داد؛ پس آیه: ﴿مَنْ ذَاالَّذِی…﴾ نازل شد.
ابوالدّحداح به باغ آمد و دید که همسر و فرزندانش در آنجا هستند. بر در باغ ایستاد و بدون اینکه قدم در باغ بگذارد از همان جا صدا زد:
یا اُمَّ الدّحداح!
همسرش گفت: لَبَّیک یا أَبَا الدَّحْدَاحِ!
ابوالدّحداح گفت: من این باغ را صدقه قرار داده و دو مانندِ آن در بهشت خریده ام و شما نیز با من هستید.
همسرش گفت: خدا برکت دهد به آنچه خریداری کرده ای.
همه از باغ بیرون آمدند و باغ را تسلیم کردند.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«کمْ نَخْلَهٍ مَتَدَلٍّ عُذُوقُهَا لِأَبِی الدَّحْدَاحِ فِی الْجَنَّهِ»؛
«چه بسیار درختهای خرما که در بهشت خوشه های آن (از سنگینی) برای ابی الدّحداح به سوی زمین متمایل باشد».
داستان عمیر بن حمام
در جنگ بدر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اصحاب را به جهاد ترغیب میکرد و آنان را که شهید شوند، به بهشت مژده میداد.
عمیر بن حمام که مشغول خوردن چند دانه خرما بود، گفت: به به! بین من و بهشت فاصله ای غیر از اینکه اینها (کفّار) مرا بکشند، نیست.
خرماها را از دست انداخت و شمشیرش را گرفت و جهاد کرد تا شهید شد.
داستان عوف بن حارث
همچنین در جنگ بدر بود که عوف بن حارث عرض کرد: یا رَسُولَ اللهِ! مَا یضْحِک الرَّبَّ مِنْ عَبْدِهِ؟؛ چه کاری سبب خشنودی و رضای خدا از بنده اش میشود؟
آن حضرت فرمود: «غَمْسُهُ یدَهُ فِی الْعَدُوِّ حَاسِراً؛ دست را برهنه در دشمن فروبردن».
عوف زرهی را که بر تن داشت بیرون آورد و بینداخت؛ شمشیر بگرفت و جهاد کرد تا شهید گشت.
بهترین روزها
جمال الدّین محمّد بن یوسف زرندی حنفی مکی از سوید بن غفله روایت کرده است که وقتی سختی و شدّت بر امیرالمومنین علی علیه السلام زیاد شد، آن حضرت به فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود:
مناسب است خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بروی و از او درخواست نمایی. فاطمه زهرا سلام الله علیها به محضر پدر مشرّف شد و در را کوبید.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: این در کوبیدن فاطمه است. هنگامی آمده که عادت نداشت در این هنگام به نزد ما بیاید. دستور داد تا در را باز کردند.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در ساعتی آمدی که عادت تو نبود در این وقت پیش ما بیایی!
فاطمه سلام الله علیها عرض کرد: یا رسول الله! این فرشتگانند که طعامشان تسبیح، تحمید و تمجید است؛ پس طعام ما چیست؟
پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم که خود رئیس و رهبر زهّاد روزگار بود، فرمود:
سوگند به آن کس که مرا به حق مبعوث کرده، در خانه ما سی روز است آتش برای طبخ غذا روشن نشده، امّا چند رأس گوسفند برای ما رسیده است. اگر میخواهی امر کنم تا پنج رأس آنها برای تو باشد و یا اگر میخواهی پنج کلمه ـ که جبرئیل به من تعلیم کرده ـ به تو تعلیم دهم؟
فاطمه زهرا سلام الله علیها که مرکز زهد و کانون شوق و توجّه به خدا و منبع معرفت و کمال بود از مال دنیا در آن حال چشم پوشید و عرض کرد:
آن پنج کلمه را به من تعلیم دهید.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بگو:
«یا أَوَّلَ الْأَوَّلِینَ، وَیا آخِرَ الْآخِرِینَ، وَیا ذَالْعُرْوَهِ الْمَتِینِ وَیا رَاحِمَ الْمَسَاکینَ وَیا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ».
فاطمه سلام الله علیها فرمود: «از خدمت پدر به خانه بازگشتم».
علی علیه السلام فرمود: چه با خود آوردی؟
فاطمه سلام الله علیها فرمود:
«ذَهَبْتُ مِنْ عِنْدِک إِلَی الدُّنْیا وَأَتَیتُک بِالْآخِرَهِ»؛
«از نزد تو به طلب دنیا رفتم و آخرت را به پیش تو آوردم!».
علی علیه السلام فرمود:
«خَیرُ أیامِک، خَیرُ أیامِک»؛
«بهترین روزهای تو است؛ بهترین روزهای تو است».
***
این حکایتها نمونه هایی از ایمان صادق تربیت شدگان مکتب محمدی است و به ویژه در تاریخ زندگی حضرت علی و حضرت زهرا و فرزندان آن دو همسر عالیقدر علیهم السلام و اصحاب خاصّ ایشان نظایر آن بسیار است.
ثبت دیدگاه