حدیث روز
امام صادق (ع) می فرماید : هر كس در ماه رمضان صدقه اى بدهد ، خداوندْ هفتاد نوع بلا را از او بر مى گرداند. ثواب الأعمال : ص ١٧١ ح ١٩

دوشنبه, ۲۳ مهر , ۱۴۰۳ Monday, 14 October , 2024 ساعت تعداد کل نوشته ها : 3753 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 145×
صفحه اصلی » گروه » دسته‌بندی نشده
درسهایی از قرآن / برکات تقوا در زندگی
  • ۱۰ خرداد ۱۳۹۸ ساعت: 5:34
  • شناسه : 10880
    بازدید 54
    0

    بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمه «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی» بحثمان درباره‌ی گناه بود و تقوا، آلوده شدن به گناه، دوری از گناه، دوری از گناه تقوا بود و آنها هم که معلوم است. از خواهرها که بچه‌شان شلوغ می‌کند تقاضا می‌کنم با قدم زدن در […]

    پ
    پ

    بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین، بعدد ما احاط به علمه
    «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
    بحثمان درباره‌ی گناه بود و تقوا، آلوده شدن به گناه، دوری از گناه، دوری از گناه تقوا بود و آنها هم که معلوم است. از خواهرها که بچه‌شان شلوغ می‌کند تقاضا می‌کنم با قدم زدن در آخر سالن، آخر رواق، بچه را آرام کنند که جلسه بدون همهمه باشد. خواهش می‌کنم خواهرها عنایت کنند. رسیدیم به اینکه برکات تقوا چیست. می‌فرماید: اگر مردم باتقوا باشند، «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ‏ بَرَکاتٍ» قاری: «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ‏ بَرَکاتٍ‏ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» (اعراف/۹۶) اگر مردم اهل ایمان و تقوا باشند، «فَتَحنا» باز می‌کنیم، برکات از آسمان و زمین.
    ما دو رقم توسعه داریم، یک توسعه مهر و یک توسعه قهر، بگذارید یک مثال بزنم. دکتر دو بار در دو مورد می‌گوید: مریض هرچه می‌خواهد بخورد، بخورد. یکی مریض خوب شده، می‌گویند: الحمدلله خوب شده و دیگر پرهیز ندارد و هرچه خواست بخورد، یکی هم مریض دیگر مردنی است. این مریض دیگر خوب شدنی نیست، می‌گوید: هرچه می‌خواهد بخورد، بخورد. پس هرچه می‌خواهد بخورد، بخورد دو معنا دارد. یک کسی می‌گفت: فلانی که منبر می‌رود اینقدر مردم می‌ریزند در مسجد و حسینیه، می‌گوید: آقا در را ببندید، در را ببندید، یعنی دیگر جا نیست. نیایید! من که منبر می‌روم، او می‌گفت: این ده تایی هم که نشستند، فرار می‌کنند. می‌گویم: در را ببندید که اینها بیرون نروند. خلاصه در را ببندید دو تا معنا دارد، در را ببندید که دیگر کسی نیاید. یا در را ببندید این چهار نفری که هستند نروند. دو بار آدم چشم‌هایش را هم می‌گذارد. یکی خوابش می‌گیرد چشمش را هم می‌گذارد، یکی هم چشمش را هم می‌گذارد که خواب درونش نیاید.
    ۱- توسعه مهر و قهر الهی
    دو تا توسعه داریم، یک توسعه که خدا کسی را دوست دارد به او می‌دهد، یک توسعه‌ای که خدا قهر می‌کند. می‌گوید: بگذار کامش را از این دنیا بگیرد. صلواتی بفرستید (صلوات حضار)
    فرق این دو تا چیست؟ فرقش این است که در توسعه به مؤمنین وقتی می‌خواهد بگوید: اهل ایمان و تقوا را توسعه می‌دهیم، کلمه برکات را به کار می‌برد. می‌گوید: «لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ‏ بَرَکاتٍ‏» ولی در افراد دیگر نمی‌گوید: برکات، می‌گوید: توسعه می‌دهیم. کلمه برکت را برمی‌دارد. یعنی پول خیلی دارد و خانه‌اش بزرگ است و مهمان درونش نمی‌رود. قالی‌ها ابریشمی و دستباف است، گرسنه رویش نمی‌نشیند سیر شود. خودنویسش خیلی قیمتی است، کلمه حق با آن نوشته نمی‌شود. ولی گاهی یک خودکار ارزان است، آدم کلی صفحه حرف‌های جالب می‌نویسد. برکت چیز دیگری است. نقش، پیغمبر ما اشرف مخلوقات است، وقتی در غار می‌رود، تار عنکبوت حفظش می‌کند. این تار عنکبوت برکت دارد. این همه سنگ روی کره زمین است، هیچکدام از این سنگ‌ها پیغمبر را حفظ نکردند اما تار عنکبوت پیغمبر را حفظ کرد و این را برکت می‌گویند. برکت غیر از توسعه است. خیلی‌ها مالشان زیاد است، علمشان زیاد است، آدم‌هایی داریم خیلی دانشمند هستند اما از عمرشان خیر نمی‌بینند. برکت آدم خیر می‌بیند. قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهید خیر ببینید، به گناه رسیدید خودتان را نگه دارید. لقمه حرام را رسیدی نخور، خدا از راه حلال برایت می‌رساند.
    ۲- تقوا، شرط قبولی اعمال
    برکت دوم، اگر کسی به گناه رسید خودش را نگه دارد، کارهایش را خدا قبول می‌کند. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ‏ مِنَ‏ الْمُتَّقِینَ» قاری: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ‏ مِنَ‏ الْمُتَّقِینَ» (مائده/۲۷) این آیه قرآن است، می‌گوید: اگر تقوا داشته باشی خدا کارت را قبول می‌کند. تقوا نداشته باشی، شبی دو لیتر هم اشک بریزی، کارت قبول نمی‌شود. به گناه رسیدی، بگو: آقا اینجا گناه است، معذور هستم. آقا این حرف را نزن، غیبت است. این غذا را نخور، این نگاه را نکن، اگر تقوا داشته باشید کار شما قبول می‌شود. ما خودمان هم همینطور هستیم. اگر یک چیزی مثل حلوا، اگر این حلوا در سینی باشد کنار خیابان نمی‌خوریم، می‌گوییم: این حفاظت نشده است، اگر این حلوا در نایلون بود، بسته بندی بود که گرد و خاک رویش ننشست، مگس رویش ننشست، می‌گوییم: این حلوا را بده. تقوا اگر حفظ شود، تقوا یعنی حفاظت، اگر این حلوا در حفاظت باشد شما می‌خوری، خرما اگر در حفاظت باشد، می‌خوری، اما اگر خرما روی حصیری بود، جلوی گرد و خاک و انواع حیوان‌ها و حشرات، می‌گویی: نه، این بهداشتی نیست. آکبند، اگر یک غذایی آکبند بود شما مصرف می‌کنی، اما اگر درش باز بود و هرکس آمد یک انگشت زد، می‌گوید: نه، این دهنی است و من نمی‌خورم. همینطور که غذا آکبند خوب است، حلوا و هر غذای دیگر آکبند خوب است، انسان هم همینطور است، اگر انسان حفاظت شده بود، کارهایش قبول است. «إِنَّما یَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ‏ مِنَ‏ الْمُتَّقِینَ» هرچه تقوا بیشتر باشد اجر کار بیشتر می‌شود.
    ۳- ماجرای قربانی فرزندان آدم
    قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً» (مائده/۲۷) قاری: «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً» حاج آقا: «فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما» قاری: «فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ» حضرت آدم دو تا بچه داشت، هابیل و قابیل، یکی دامدار بود و یکی کشاورز بود. دامدار بهترین گوسفندش را داد و کشاورز بدترین گندمش را داد. خدا از دامدار قبول کرد، از کشاورز قبول نکرد. عصبانی شد و حسادتش گل کرد، گفت: تو را می‌کشم، گفت: تو هم مرا بکشی، من به تو دست درازی نمی‌کنم. این قصه یعنی چه؟ یعنی حتی پسر پیغمبر هم باشی اگر تقوا داشته باشی، کارت قبول است. بعضی می‌گویند: من سید هستم، ایشان آقازاده است. من خانواده شهید هستم. هرچه می‌خواهی باش، تقوا داری یا نداری؟ خدا نگفته: اگر پدرت آیت الله بود، استاد دانشگاه بود، اگر پدرت رزمنده بود، خود شما تقوا داری یا نداری؟«إِنَّما یَتَقَبَّلُ‏ اللَّهُ‏ مِنَ‏ الْمُتَّقِینَ» فقط خدا از آدم با تقوا قبول می‌کند. پسر پیغمبر بودن مهم نیست، نقشی در رد و قبولی ندارد. از یک پسر پیغمبر قبول شد، آن کسی که یک گوسفندش را داد، از یکی دیگر قبول نشد. گاهی حسادت کار را به برادر کشی می‌رساند.
    به تهدیدها هم منطقی جواب بدهید. گفت: تو را می‌کشم، گفت: بابا من که گناهی ندارم، تو تقوا نداشتی، کارت قبول نشده است. چیزی که در راه خدا می‌دهید چیز خوب بدهید. لباسی که تنگ است، رنگش را خوشت نمی‌آید، از مد افتاده است. غذایی که می‌ترسی بخوری مسموم شوی، اگر چیزی را می‌خواهی دور بیاندازی، به فقیر دادی، این ارزش ندارد. اسلام در فقر دو چیز می‌خواهد یکی شکم گرسنه سیر شود و یکی اینکه تو هم رشد کنی. یک کسی یک انبار خرما داشت، وصیت کرد بعد از مرگ انبار خرما را به فقرا بدهند. حضرت فرمود: یک دانه خرما را با دست خودش می‌داد، ارزشش بیش از این بود که یک انبار خرما را بعد از مرگش بدهند. چرا؟ یک انبار خرما گرسنه‌های زیادتری سیر می‌شوند اما خود طرف رشد نمی‌کند. چون مرده است. اما اگر با دست خودت یک خرما دادی، خودت رشد می‌کنی، یتیم نوازی می‌کنی و سخاوت تو زیاد می‌شود. اسلام نمی‌خواهد فقط فقیر سیر شود می‌خواهد شما هم دل بکنی. چیزی به خدا می‌دهید چیز خوب بدهید.
    ۴- انفاق از آنچه دوست داریم
    «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ» قاری: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (آل عمران/۹۲) اگر می‌خواهی به بر برسی، از هرچه دوست داری از آن بده. نقل شد امام با جمعی مشهد امام رضا برای زیارت آمدند. امام زیارتش را زود می‌خواند و به خانه می‌رفت و تدارکات برای همسفرانش می‌دید. همسفرها فکر کردند خوب حالا دیگر در حرم بمانند بیشتر است، می‌گوید: نه، آن کسی که به خانه رفت چای درست کند برای همسفرهایش او ارزشش بیشتر است. این مهم است. اگر می‌خواهید رشد کنید چیزی را که دوست دارید بدهید. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» یک آیه دیگر داریم می‌گوید: اگر خودت فقیر بودی می‌گرفتی؟ «وَ لَسْتُمْ‏ بِآخِذِیهِ» قاری: «وَ لَسْتُمْ‏ بِآخِذِیهِ‏ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِیهِ» (بقره/۲۶۷) اگر خودت فقیر بودی این لباس را به تو می‌دادند، می‌پوشیدی؟ این چادر را می‌دادند می‌پوشیدی؟ چیزی به فقیر بده که اگر خودت فقیر بودی، می‌گرفتی. این خیلی مهم است.
    مهریه به دختر مردم بده که برای دختر خودت می‌خواهی. اگر برای دختر خودت مهریه را بالا گرفتی، برای پسرت که می‌خواهی دختر از مردم بگیری، مهریه را پایین آوردی. این بی انصافی است. همه را با یک چشم نگاه کن. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: اگر تقوا داشته باشی ملائکه کمک غیبی به شما می‌کند. «بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» قاری: «بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِین‏» (آل‌عمران/۱۲۵) آیه قرآن است، اول در جنگ بدر خدا هزار فرشته فرستاد، در مرحله بعد سه هزار فرشته کمک فرستاد و بعد فرمود: اگر تقوا داشته باشی، بار دیگر من پنج هزار فرشته برای شما می‌فرستم. مثل بازاری‌ها، اول یک میلیون به شما نسیه می‌دهد، خوش حساب بودی دو میلیون، خوش حساب بودی سه میلیون، هرچه خوش حساب‌تر باشی ارزش کار شما بیشتر می‌شود. نزول فرشته‌ها مربوط به مقدار تقواست، قرآن می‌فرماید: «إِنْ تَصْبِرُوا» اگر مقاومت کنید، «وَ تَتَّقُوا» تقوا داشته باشی، «یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ» پنج هزار ملائکه آرم دار برای شما می‌فرستم. ملائکه برند دار، شما چطور وقتی لباس می‌خری، وارسی می‌کنی این چه آرمی دارد، یک شیرینی می‌خری، می‌خواهی ببینی از کدام شیرینی فروشی است. استاندارد است یا نه؟ پنج هزار فرشته آرم‌ دار. یعنی با لباس ویژه و شرایط ویژه برای شما می‌فرستم. فرشته‌ها کمک آدم‌های عادی هم می‌کنند. وحی فقط بر پیغمبر نازل می‌شد نه بر کسی دیگر، اما مردان خدا به آنها الهاماتی می‌شود، یک آیه داریم که هریک از شما فرشته‌هایی دارید که «یَحْفَظُونَهُ‏ مِنْ أَمْرِ اللَّه‏» (رعد/۱۱) قاری: «یَحْفَظُونَهُ‏ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ» می‌گوید: همه شما فرشته‌هایی دارید که شما را حفظ می‌کند. ما دائماً تحت حفاظت هستیم. فرشته‌هایی داریم که ریز کارهای ما را ضبط می‌کنند. «ما یَلْفِظُ مِنْ‏ قَوْلٍ‏ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» (ق/۱۸) قرآن می‌گوید: لب تکان بدهید، می‌نویسیم. حتی نیتی که کردی می‌گوید: «إِنْ تُخْفُوا ما فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ» (آل‌عمران/۲۹) پیدا باشد یا مخفی باشد، من آن مخفی را هم به حساب می‌آورم.
    یک روحانی بود منبری درجه یک بود، خانه آیت الله العظمی نجفی مرعشی منبر می‌رفت، آقا هم نشسته بود و جمعیت هم نشسته بود، این شوخ بود. گاهی روی منبر طنز می‌گفت. می‌گفت: آیت الله العظمی نجفی مرعشی، من می‌خواستم اینجا منبر بیایم، نوه من عبای مرا گرفته و گفته: نمی‌گذارم بروی. هرچه گفتم بابا منبر دارم، گفته: نمی‌گذارم بروی. اصرار از او، من دیدم عبا را رها نمی‌کند، پنج ریال به او دادم، پنج ریال پنجاه سال پیش، پنج ریال دادم که عبای مرا ول کند. آقای مرعشی آن پنج ریال هم روی پول روضه ما بکش. چون پنج ریال دادم تا عبای مرا ول کرده است، خدا می‌گوید: نیت تو را هم می‌نویسم. هرچه در دلت هست می‌نویسم. چون خدا می‌داند، «أَ لَمْ یَعْلَمْ‏ بِأَنَ‏ اللَّهَ‏ یَرى‏» قاری: «أَ لَمْ یَعْلَمْ‏ بِأَنَ‏ اللَّهَ‏ یَرى‏» (علق/۱۴) انسان نمی‌داند من او را می‌بینم، بنابراین پیدا و پنهان ندارد. آیه دیگر برکات تقوا این است که می‌گوید: اگر شما تقوا داشته باشید، چند کار برای شما می‌کنم.
    ۵- تقوا، عامل آمرزش گناهان و اصلاح امور
    ۱- خرابکاری‌های شما را درست می‌کنم. اگر یک جایی هم خراب کردید، درست می‌کنم. آدم خوبی باش، یک جا هم خلاف کردی، شتر دیدی، ندیدی! یک آیه داریم، آیه دوم سوره محمد می‌گوید: «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏» قاری: «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏» [هردو را بخوان] قاری: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏»،«وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏» یعنی اگر تقوا داشته باشی، دسته گل هم آب دادی، من بخاطر تقوا، تو را می‌بخشم. اگر منبر من خوب بود، حرف‌هایم درست بود، یکبار هم یک غلطی کردم، به جای امام حسین(ع) گفتم: شمر(ع)، قاطی کردم، اگر من کارم درست باشد، قاطی کنم مردم مرا می‌بخشند. می‌گویند: یک لغزشی بوده گذشته است.
    امام را مردم مصلح می‌دانستند، فقیه مجتهد جامع الشرایط مصلح، برای رضای خدا قیام کرد و مردم به او عشق ورزیدند، انقلاب شد. جنگ هشت ساله را هم اداره کرد. فرمانده کل قوا در جنگ امام بود، اداره کرد. ممکن است در یک مورد، در یک عملیات، نباید این زمان باشد، نباید این مکان باشد، نباید توسط فلانی باشد، بله در هشت سال جنگ ممکن است یک چند تا نباید هم پیش بیاید، اما مردم از امام برنگشتند، چون امام را مخلص، مصلح، مجتهد می‌دانستند، می‌دانستند هوا و هوس نیست، بر فرض هم در دو مورد، یک مورد پایین و بالا شود، خود مردم می‌بخشند. خانم شما غذای لذیذ درست می‌کند، یک مرتبه گوشت سوخت، سوخت که سوخت دیگر. اگر خوب باشیم، «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏» یعنی خدا رفو می‌کند. می‌گوید: اگر تقوا داشته باشید، «یُصْلِحْ لَکُمْ‏ أَعْمالَکُمْ‏» (احزاب/۷۱) خرابکاری‌های شما را رفو می‌کنم. خدا به پیغمبر گفت: این دیوار خراب را بنایی کن، گفت: چرا؟ گفت: پدر خوبی مرده، گنجی زیر این پایه هست، اگر تو این را بنایی نکنی و دیوار را بالا نبری، گنج لو می‌رود و غریبه‌ها پول را می‌برند. چون «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحا» (کهف/۸۲) قاری: «وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَهِ وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» حضرت موسی و خضر دو پیغمبر بودند، وارد قریه شدند. جمله جمله بخوانید، «اسْتَطْعَما أَهْلَها» پیغمبر، حضرت موسی و حضرت خضر، «اسْتَطْعَما أَهْلَها» به مردم روستا گفتند: یک تکه نان بدهید بخوریم. «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» (کهف/۷۷) مردم روستا به این دو تا پیغمبر یک تکه نان ندادند. بی مهری، ولی آیا اگر کسی با ما بی مهری کرد، ما نباید به او خدمت کنیم؟ نه ایشان با ما خوب نیست، خوب نباشد. اگر آنها به شما بی مهری کردند، شما به او خیر کن. به حضرت موسی بی مهری شد و یک تکه نان به او ندادند، اما رسیدند به دیواری، «فَوَجَدا فِیها جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ» جمله جمله بخوانید… یک دیواری را دیدند دارد کج می‌شود، گفتند: بیایید بسازیم و بنایی کنیم. حضرت خضر عصبانی شد. ببخشید حضرت موسی عصبانی شد. گفت: آقا این قریه‌ای که یک تکه نان به ما ندادند، حالا بنایی مفت!؟ بدون تأمین اعتبار، مفت، من که نیستم. موسی رفت کنار ایستاد. خضر شروع کرد تنهایی دیوار را ساخت. گفت: حالا فایده‌اش چیست؟ روستای بی مهر، چرا شما کارگری مفت کردی؟ می‌گوید: «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» یک پدر صالح و پدر خوبی از دنیا رفته، زیر این دیوار گنجی برای بچه‌هایش گذاشته است، اگر ما بنایی نکنیم و دیوار خراب شود، گنج لو می‌رود و دیگران می‌برند. ما این دیوار را می‌سازیم بعداً بچه‌ها که بزرگ شدند و وصیت نامه پدر را خواندند، آدرس از وصیت نامه پدر یاد می‌گیرند و می‌روند گنج را برمی‌دارند، چون پدرش خوب بود، خدا دو تا پیغمبر را به کارگری می‌گیرد که خیر پدر به بچه‌هایش برسد. ما اگر تقوا داشته باشیم، انبیاء برای ما کارگری می‌کنند که ما به خیر برسیم.
    ۶- رحم کردن مردم به یکدیگر
    یکسری گرانی‌ها واقعاً دست خود ما هست، رحم نمی‌کنیم به همدیگر، «ارحم تُرحم» در قرآن آیاتی داریم می‌گوید: «لَعَلَّکُمْ‏ تُرْحَمُون‏» (آل‌عمران/۱۳۲) می‌خواهی رحم کنند، تو هم رحم کن. «وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ‏»، «یُصْلِحْ‏ لَکُمْ‏ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» (احزاب/۷۱) اگر تقوا داشته باشی، گناهانت را هم می‌بخشد. البته معنای آدم باتقوا این نیست که هیچ گناهی نکند. ممکن است کسی گناه هم بکند اما حالا یک خلافی، یک دروغی گفت، یک غیبتی کرد، بعد می‌فرماید: «وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً» (احزاب/۷۰) هم تقوا داشته باشید، هم حرف منطقی بزنید، حرف‌هایتان آبکی نباشد. عقیده آبکی باشد. با اینکه چهل سال است از انقلاب می‌رود، یک زن‌ها و مردهایی پیدا می‌شوند، به قدری آبکی فکر می‌کنند، آدم غصه می‌خورد بابا چهل سال از انقلاب رفته است، آمده می‌گوید: حاج آقا استخاره کن. استخاره می‌کنم، می‌گوید: خوب آمد. می‌گوید: خیلی خوب، من نیت کرده بودم بروم بچه‌ام را سقط کنم، خوب آمد می‌روم سقط می‌کنم. آدمکشی استخاره می‌خواهد؟ سقط بچه حرام است. «یُصْلِحْ‏ لَکُمْ‏ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» می‌گوید: من مذهبی هستم. می‌گوییم: دلیل. کدام کار شما به اسلام می‌خورد؟ می‌گوید: مادربزرگم روز تاسوعا شله زرد می‌دهد. به، دلیل ایمان ایشان شله زرد مادربزرگش است. این دین است؟ می‌گوییم: آقا ظهر عاشورا اول نماز بخوان. خود امام حسین سر نماز است. امام زمان(ع) سر نماز است. تو عزادار امام حسین هستی، اول وقت نماز بخوان. می‌گوید: دسته ما به هم می‌خورد. دسته به هم می‌خورد. یعنی دسته برایش مهمتر از نماز است.
    خدا رحمت کند شهید بهشتی را، اول انقلاب من خدمت ایشان بودم، از کشورهای مختلف آمده بودند با ایشان مصاحبه کنند، ایشان سؤال‌ها را جواب می‌داد، یک مرتبه، الآن وقت ظهر است، من باید نماز بخوانم. سجاده را انداخت و گفت: الله اکبر، همه نشسته بودند. هفت، هشت تا رئیس جمهور از دنیا آمدند. از اطراف دنیا زمان جنگ با امام صحبت کنند. امام وسط حرف زدن به ایشان گفت: الآن وقت نماز است. امام ایستاد و همه رئیس جمورها از هفت هشت ده کشور بودند، به او اقتدا کردند. آقای انصاری که در اتاق امام زندگی می‌کرد، می‌گفت: ساعات آخر عمر امام گاهی امام چشمش را باز می‌کرد و یک نگاهی می‌کرد و گاهی هم چشمش را می‌بست و یا از هوش می‌رفت یا خواب بود. یکبار که چشمش را باز کرد، گفت: آقای انصاری، اگر من خوابم برد، اذان گفتند مرا بیدار کن نمازم را اول وقت بخوانم. گفتم: چشم، امام این را گفت و رفت. خوابش برد، صدای اذان بلند شد. می‌گفت: رفتم بالای سر امام، دلم نیامد بیدارش کنم. یک عالم مریض هشتاد، نود ساله، هرچه گفتم ایشان گفته بیدارم کن، ولی دلم نیامد و بیدارش نکردم. ده دقیقه بعد خود امام چشم‌هایش را باز کرد. گفت: وقت شد؟ گفتم: بله، گفت: کی؟ گفتم: ده دقیقه پیش، گفت: مگر به تو نگفتم اول اذان مرا بیدار کن؟ چرا گذاشتی ده دقیقه دیر شود؟ احمد بیا! حاج احمد را صدا زد و گفت: از اول عمرم تا الآن نمازم را اول وقت خواندم. چرا روز آخر ده دقیقه دیر شد؟ ببین این است که مردم پنج میلیون به استقبال امام می‌روند. در آستانه‌ی چهارده خرداد هستیم، پنج میلیون آدم به استقبال امام می‌روند، ده میلیون تشییع جنازه می‌آیند.
    بگذار یک مثل بزنم، شما مرا دوست داری، در این باران به سخنرانی بنده می‌آیی. اگر بنده یک تیغ بردارم و به کت شما بکشم. کت شما پاره شود، آقای قرائتی، تصرف در مال مردم حرام نبود؟ لباسم را بریدی و پاره کردی حرام نبود؟ فردا شب هم دیگر نمی‌آیی، هرکس هم می‌خواهد بیاید، می‌گویی: آقا پای منبر شیخ نرو. ظلم کرد به من و لباس مرا برید و پاره کرد. امام اقدامی کرد، هشت سال جنگ را اداره کرد. صدها هزار جوان نه لباسشان بریده شد، کشته و شهید شدند، اسیر شدند و جانباز شدند، اما مردم دست از امام برنداشتند. چون تقوا بود خدا همه را صاف کرد. من اگر یک تیغ به کت شما بکشم، تا ابد پای سخنرانی من در تلویزیون نمی‌نشینی. اما امام صدها هزار جوان و جانباز و اسیر و مجروح تحویل ایران داد اما دل خانواده شهدا از امام کج نشد. این به معنای این است که اگر تقوا داشته باشی من دلها را به تو مهربان می‌کنم.
    ۷- ارتباط با خدا، ارتباط با مردم
    حدیث داریم حق را برو اگر به کسی هم برخورد، فردا دلش کج می‌شود و دوستت دارد اما اگر برای رضای مردم گناه کردی، همان مردمی که می‌خواستی بخندانی، برای خنده او، تفریح او، بخاطر لذت او گناه کردی، همان با تو بد می‌شود. حدیث داریم، یکبار دیگر بگویم. «من اصلح بینه و بین الله» اگر بین خودت و خدا کارت درست بود، «اصلح الله بینه و بین الناس» خدا مشکل مردم را حل می‌کند. ما گاهی وقت‌ها برای اینکه پسرمان، عروسمان، شریکمان، شاگردمان، رفیق‌های ما، برای اینکه یک عده را خوشحال کنیم یک کسی را دست می‌اندازیم و جوک می‌گوییم و اس ام اس می‌فرستیم، مسخره می‌کنیم. انواع گناهان را انجام می‌دهیم، برای اینکه این رفیق از ما خوشش بیاید. حدیث داریم حالا که خواستی با گناه رفیقت از تو خوشش بیاید، یک کاری می‌کنیم همین رفیق علیه تو قیام کند. اما اگر بخاطر خدا رفیقت را از دست دادی، همین رفیقی که از دست دادی خودش برمی‌گردد، عذرخواهی می‌کند. تقوا «یغفرلکم» باعث می‌شود گناهان شما بخشیده می‌شود. «وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً» (احزاب/۷۰) آدم باتقوا حرفش منطقی است و حرف‌هایش آبکی نیست.
    اگر شبهه‌ای در ذهن خودتان هست، وقت بگیرید از یک اسلام شناس که آقا من دو تا اشکال دارم، اشکال مرا حل کن. آمد خدمت امام گفت: آقا من دو تا اشکال به قرآن دارم، می‌شود حل کنی؟ گفت: اشکالت چیست؟ گفت: قرآن می‌گوید: «ادعونی استجب لکم» دعا کنید مستجاب می‌کنم، من هرچه دعا می‌کنم مستجاب نمی‌شود. این اشکال اول من است. اشکال دوم قرآن می‌گوید: «فَهُوَ یُخْلِفُه‏» (سبأ/۳۹) در راه خدا بدهی، جایش پر می‌شود. من هرچه در راه خدا می‌دهم، جیبم خالی می‌شود. امام فرمود: اما دعا می‌کنی چه می‌گویی؟ دعا آداب دارد. می‌گویند: آقا من هرچه خانه شما زنگ می‌زنم، چرا گوشی را برنمی‌داری؟ می‌گویند: چه شماره‌ای را می‌گیری؟ این شماره خانه ما نیست. تلفن خدا شماره دارد. به ما گفتند: وقتی می‌خواهید دعا کنید چطور دعا کنید. از راهش وارد شوید. شما اگر دست را روی کلید بگذاری برق روشن می‌شود. همه دیوارها را هم فشار بدهی، روشن نمی‌شود. دست را باید روی سوییچ بگذاری. آنطور که گفتند: دعا کن. گفتند: در راه خدا بدهی جایش پر می‌شود، به شرطی که از حلال باشد و در راه صحیح باشد. شما خیلی از پول‌هایی که خرج می‌کنی روی هوس است و بی جا خرج می‌کنی. خدا قول نداده که شما هر غلطی کردی اصلاح کند، خدا قول داده «جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا» (عنکبوت/۶۹) اگر پول حلالی را در راه حلال، آنطور که گفتند، در قرآن «استقم» خیلی است ولی سوره‌ی هود یک «استقم» دارد، پیغمبر فرمود: این سوره هود مرا پیر کرد. چرا؟ برای اینکه در سوره هود می‌گوید: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ‏» (هود/۱۱۲) این «کما أمرت» پیر آدم را درمی‌آورد. «کما أمرت» یعنی اگر استقامت کنی طبق مأموریت ما استقامت کن وگرنه لجبازی است. آدم‌های لجباز هم استقامت می‌کنند. ما داشتیم توده‌ای، سی سال زمان شاه زندان بود. توده‌ای بود سی سال زندان بود، اما این کمال دارد، نه. روی یک دندگی، روی لجاجت، استقامتی ارزش دارد که طبق مأموریت باشد نه روی یکدندگی. ولی جایش پر می‌شود که از راه حلال و در راه حلال باشد. اگر شبهه‌ای دارید حل کنید که حرف شما منطقی باشد و بچه‌های شما اگر شبهه‌ای دارند فکر نسلتان هم باشید.
    با یک شبهه ممکن است دین بچه شما متزلزل شود. با این فضای مجازی و شرایطی که زندگی می‌کنیم، همه دنیا به هم سوراخ شده است. خدا اموات را رحمت کند. مادرم به پدرم می‌گفت: تلفن بخر، می‌گفت: نمی‌خرم. می‌گفت: چرا؟ گفت: من غیرت دارم، اجازه نمی‌دهم تلفن بزنند به خانم من، خانه‌ام را سوراخ کنم به همه خانه‌ها، هروقت خانم من خواست با هرکس حرف بزند، بزند! من خانه‌ام را به خانه‌ها سوراخ نمی‌کنم. جایشان خالی بیایند ببینند الآن دنیا به هم سوراخ شده است. اصلاً خانه به خانه نیست. از اینجا به کانادا، از کانادا به لندن، از لندن به اسپانیا، اصلاً همه دنیا به هم سوراخ شد. لذا صبح ساعت هشت یک القایی می‌شود و هشت و یک دقیقه بچه شما متزلزل می‌شود. خیلی حفاظت از عقاید و افکار کار سختی شده است.
    خدایا بالاترین درجه ایمان، بالاترین درجه تقوا و علم و اخلاص و عمل را به همه ما مرحمت بفرما. دین و دنیای ما حفظ بفرما. بدخواهان ما را شاد نکن. آنچه ماه رمضان برای خوب‌ها مقدر می‌کنی، به آبروی خوب‌ها همه آنها برای همه ما مقدر بفرما.
    «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

    ثبت دیدگاه

    • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در سایت منتشر خواهد شد.
    • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
    • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.